کد | pr-44620 |
---|---|
نام | امید |
نام خانوادگی | فرمانی |
سال تولد | 1367 |
وضعیت جسمی | کم بینا |
نوع فعالیت | اجتماعی |
زبان | فارسی |
تحصیلات | لیسانس روانشناسی |
کشور | ایران |
استان | تهران |
توضیحات |
نابینایان دارای جامعه متکثر و متنوعاند و در زمینههای مختلف توانایی و استعداد دارند. آقای امید فرمانی فروشگاه لباس دارد. البته فقط کارش خرید و فروش نبوده و درباره لباس نابینایان مطالعات و دقتهایی انجام داده است. با شنیدن سخنانش در گروهی تصمیم گرفتیم، گفتوگویی با او داشته باشیم و تواناییهای او را به همگان معرفی کنیم. اسفند 1399 به سراغ او رفتیم و خواستار مصاحبه شدیم. با استقبال گرم او مواجه شدیم و در نهایت این مصاحبه انجام شد. این گفتوگو توسط خانم مریم قاسمی اجرا شد و آقای سعید محمدیاری آن را پیاده و مکتوب ساخته و علی نوری به ویرایش و بارگزاری آن اقدام کرده است. |
متن زندگی نامه |
متن مصاحبه * لطف کنید و مختصری در مورد زندگینامه خودتان برای ما بفرمایید؟ ـ امید فرمانی متولد 18 اردیبهشتماه 1367 و متولد تهران هستم و تحصیلات را تا لیسانس روانشناسی ادامه دادم. * شما نابینا هستید یا کمبینا؟ ـ کم بینا. * علت کمبینایی شما چیست؟ ـ مادرزادی و مشکل شبکیه بوده است. * یعنی همان بیماری آرپی؟ ـ خیر، آرپی نیست، چیز دیگری است که همان کلی بهش میگویند شبکیه. * به صورت جزئیتر میفرمایید تحصیلات ابتدایی، متوسطه و دانشگاه را که کجا گذراندهاید؟ در مدارس عادی بودید یا نه؟ ـ مقاطع دبستان و راهنمایی را که مدارس عادی بودم. از دوره دبیرستان وارد نابینایان و شهید محبی شدم، و بعد دانشگاه پیام نور درس خواندم، و مدرک لیسانس روانشناسی را گرفتم. * در چه زمینهای شاغل هستید؟ ـ بله، شاغل هستم، فروشگاه پوشاک مردانه دارم. * چرا مرتبط با رشته تحصیلیتان شاغل نشدهاید؟ ـ من تقریباً از سن شانزده سالگی وارد بازار کار شدم و اینکه حالا کمکم فروشندگی را یاد گرفتم و اینکه یک مغازهای داشتیم و به علت علاقه بسیاری که من به پوشاک داشتم یک مغازه لباس فروشی راه انداختم. حالا خیلی آرام آرام و کمکم و به قول معروف با پول توجیبیهایی که جمع کرده بودم، یک مغازه لباس فروشی راه انداختم، و کمکم همین لباس فروشی را گسترش دادم. سال 1389 بود که در مغازه کناری هم که باز برای خودمان بود، با درآمدی که از لباس فروشی کسب کرده بودم طلا فروشی زدم به مدت دو سال یعنی تا سال 1391. هم زمان با طلا فروشی مغازه پوشاک را هم داشتم. بعد سال 1391 دیدم که نه، همان پوشاک بهتر است، سال 1391 طلافروشی را دوباره جمع کردم، ولی دو تا مغازه را یکی کردم، و از مغازه لباس فروشی تبدیل شد به فروشگاه پوشاک و گسترش پیدا کرد. شغل من تا الآن بوده است. اما اینکه پرسیدید پوشاک و لباس فروشی مرتبط به رشته تحصیلیام و روانشناسی نیست، باید بگویم از روانشناسی در هر رشتهای و در هر شغلی میتوان استفاده کرد. تجربههای روانشناسی برای جذب مشتری و چگونگی ارتباط مشتری مورد استفاده است. فردی در بازار و در جامعه موفق است که از نظر روانشناسی، تجربههای نظری و عملی داشته باشد. از اینرو این رشته غیر مستقیم به من خیلی کمک کرد. * در زمینههای دیگر از جمله هنری یا ورزشی مهارت خاصی هم دارید؟ ـ دایی من نوازنده نی بود، هشت سال داشتم که ایشان چند تا نوار کاست برایم آورد و این نوار کاستها هر کدام تکنوازی یک ساز بود. او گفت: «گوش بده ببین از چه سازی خوشت میآید». من آن موقع از ساز ویولن خوشم آمد و همان موقع و برای من یک ویولن خرید و من را کلاس موسیقی آموزش ویولن فرستاد. بعد کمکم ویولن را آموختم، در ادامه حالا سازهای کوبهای یاد گرفتم؛ سپس کیبورد را یاد گرفتم. به همین دلیل کمی وارد موسیقی شدهام. قبل از کرونا یک دو سه سالی برحسب اینکه خیلی به کار موسیقی و برگزاری مراسم علاقه داشتم، کلاً از سال 1395 وارد کار برگزاری مراسم و تشریفات حالا مراسمهای عزا و عروسی شدم و از صفر تا صد را انجام میدادم، از گلآرایی و میز و صندلی و غذا گرفته تا موسیقیش که با خودم بود. تا قبل از کرونا انجام میدادم، ولی کرونا مانع شد و فعلاً تعطیل کردهام. * هر کدام از این سازها را که فرمودید را در چه آموزشگاه و نزد چه استادهایی یاد گرفتید؟ ـ این موسیقی را که یاد گرفتم، همه استادهای من خصوصی بودند؛ یعنی آموزشگاه نرفتهام؛ ولی یا به منزل استادان میرفتم، البته فقط به آموزشگاه شباهنگ رفتم. اولین استادم آقای گلزار بود و به مدت چهار سال با ایشان ویولن کار کردم. سن دوازده سالگی، یک سال آموزشگاه شباهنگ رفتم. بعد با استاد آزین کار کردم و با او ویولن را ادامه دادم، و سازهای کوبهای و کیبورد را از ایشان آموختم. * آیا توصیهای دارید به دوستانی که شرایط مشابه شما را دارند؟ تجارب شما در زمینه اشتغال و موفقیت شما مهم است. ـ به نظر من اینکه جامعهشان را کوچک نکنند، محدود به جامعه نابینایان نکنند؛ یعنی نگویند که ما الآن هر کاری که میخواهیم بکنیم باید حتماً خاصّ جامعه نابینایان باشد، نابینایان حتماً باید یک جامعه کوچک برای خودشان داشته باشند، یعنی یک شهرک سازی بکنند که حتماً ما نابیناها باید درون آن شهرک باشیم. اگر خودشان را یک فرد عادی بدانند حالا با یک نقص، چون هرکسی میتواند یک نقصی داشته باشد، اگر خودشان را یک فرد عادی بدانند، و حالا خسته نشوند، یعنی بتوانند به فعالیتهایشان ادامه بدهند. همینطور که من از صفر شغلم را شروع کردم، و حالا کمکم به تدریج پیش رفتم و پیشرفت کردم، همینطور بقیه آدمها هم میتوانند. حالا این آدمها چه نقص بینایی داشته باشند، چه نقصهای دیگر، چه آدم عادی، هیچ فرقی نمیکند. و اینکه به نظر من همه معلولین بهترین راه برای زندگیشان این است که از لحاظ شرایط اقتصادی خودشان را قوی کنند. زمانی که شرایط اقتصادی خیلی خوبی داشته باشند، همیشه آن منزلت اجتماعی را دارند. * از نظر شما قوت و توانمندی اقتصادی، اولین اولویت است؟ ـ بله واقعیت جامعه اما اینطوری است که اگر امکانات و سرمایه لازم را داشته باشی، همه چیزها را خواهی داشت ولی اگر بالاترین مدرکها و دانشها را داشته باشی ولی جیب خالی باشد و سرمایه نداشته باشی، موانع و مشکلات فراوان است. * به نظر میرسد یک اشتباه اساسی در دهههای گذشته همگان مرتکب شدند و موجب مشکلاتی فراوانی شده که هنوز ادامه دارد. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، خطمشی این بود که افراد دارای معلولیت، در دوره متوسطه یعنی وقتی نوجوان هستند، مهارتی بیاموزند، موسیقی، نقاشی، آموزگاری تا مشاغل صنعتی و کشاورزی و خدماتی و بلافاصله با اخذ دیپلم سر کار بروند یعنی حرفهای بدانند و آماده کسب درآمد باشند؛ یعنی اولویت را روی کسب درآمد و جذب ثروت گذاشته بودند؛ اما پس از پیروزی انقلاب و به ویژه وقتی دانشگاه آزاد دایر شد، اصل و اولویت بر تحصیل گذاشته شد و معلولان را رایگان تا اخذ دکترا، حمایت میکردند. از طرف دیگر معلولان هم فکر کردند با اخذ مدارک عالی حتماً زمینه کار برایشان باز میشود، از اینرو 4 تا ده سال عمرشان را مصروف تحصیل کردند و پس از اخذ مدرک، سن آنها بالای سی سال میشد از طرف دیگر مهارتی نمیدانستند و فقط محفوظاتی داشتند که راهگشا نبود. اکثر افراد مدارک فوق لیسانس و دکترا داشتند ولی حرفهای و توانایی خاصی نداشتند. از اینرو مراکز اقتصادی از پذیرش آنها خودداری میکردند. به ویژه فردی که دکترا داشت حتماً توقعاتی هم داشت و در محیط کار مدیر دیپلمه خود را قبول نداشت. خلاصه اینکه پس از چند دهه متوجه شدند خطمشی اشتباه بوده و باید اصلاح شود. ـ من از نوجوانی به سراغ کسب و کار و تجربه آموزی رفتم و درس خواندن در کنار کارم بود همچنین در کنار کار بازار سعی کردم مهارتهای دیگر مثل موسیقی را هم یاد بگیرم و علت موفقیت خودم را همین خطمشی میدانم. * گویا خانواده هم در پیشرفت شما موثر بوده است؟ ـ حقیقت اینکه من یک خانواده سنتیای داشتم، آن قدر خانواده حالا تحصیلکردهای نداشتم که آنچنان بخواهند به من کمک کنند. ولی از نظر تجربی و مالی همیشه مشوقم بودهاند. ولی اینکه بخواهند به من ایده بدهند، نه، از لحاظ ایده دادن حالا ایدهها به شکلی بود که خودم واردش میشدم. دوستهای زیادی پیدا کردم، تحقیق کردم در مورد هر موضوعی. ولی در مورد همین شغل پوشاک من خانوادهام از بچگی روی پوشاک خیلی حساس بودند؛ یعنی پدرم همیشه خیلی حساس بوده که «حتماً لباست باید تمیز باشد، باید نو باشد، باید ست باشد»، شاید علاقه من از اینجا شروع شد و قطعاً پدرم مشوقم بود که «تو میتوانی»، ولی استرسهایش بیشتر از مادرم بود. مادرم همیشه شرایطی را برای من ایجاد میکرد که «تو اصلاً مشکلی نداری و باید مثل بقیه آدمها زندگی کنی. خودت باید گلیم خودت را از آب بیرون بکشی؛ و اینکه حالا خودتی و خودت و فکر نکن که همیشه یک نفر هست که مواظبت باشد.» اینگونه آموزشها مرا واداشت تا راهی مطمئن و آیندهدار انتخاب کنم و راهی نروم که آینده آن معلوم نیست. به همین دلیل بازار و کسب و کار پوشاک را انتخاب کردم. * شما فرزند چندم خانواده هستید؟ ـ ما سه تا برادر هستیم، که من فرزند آخر هستم. * اینکه خانواده در مستقل شدن شما نقش خیلی زیادی داشته در موفقیت شما موثر بوده است. ـ بله، صددرصد. دلگرمیها و تشویقهای جالب انجام دادن اینها بود، ولی عرض کردم ایده پردازی فقط وجود نداشت. * پشتکار و ایده خود طرف هم خیلی مهم است. خیلی از دوستان آن باوری که نسبت به خودشان دارند ضعیف است، و متأسفانه همیشه میگویند «نمیشود، و امکان ندارد ما بتوانیم موفق بشویم» ولی شما این خودباوری را داشتهاید. ـ بله، بنده این خودباوری را داشتهام، و حالا کمکم ادامه دادهایم، و خدا را شکر الآن راضی هستم از زندگیم. * از نظر شما فقط اولویت دادن به اقتصاد مهم نیست بلکه باید در سن کم مهارتآموزی در اقتصادی و کسب و کار انجام شود؟ ـ یک چیزی که حالا من مدنظرم است این است که حالا چه آن کسی که معلول است چه نیست، یعنی من باز هم تبعیض قائل نمیشوم، به نظر من اگر مخصوصاً آقایان از سن کم رشد اقتصادی را شروع کنند و بجای اینکه بخواهند حالا به عواطف و احساسات و حالا ازدواج بپردازند، شروع کنند بتوانند یک سنی را برای خودشان بگذارند، مثلاً تا سی سالگی، بگویند که حالا به مدت ده سال ما فقط شرایط اقتصادیمان را بتوانیم قوی کنیم، بتوانیم آن جایگاه اجتماعیمان را قوی کنیم. آن موقع به نظر من میتوانند به راحتی پیشرفت کنند و حالا بعدش میتوانند به عواطف و احساسات و حالا ازدواج هم فکر کنند. * شما در زمینه پوشاک تجارب خوبی دارید، به نظر شما نابینایان چه مسائلی در پوشاک دارند و چه نکاتی را باید اجرا کنند؟ ـ هر فرد وقتی موفق خواهد شد که اولاً در جامعه ظاهر خوب و مقبولی داشته باشد، فرقی نمیکند نابینا یا غیر نابینا باشد. اتفاقاً مردم به نابینایان بیشتر توجه میکنند که چه پوشیده، چه رنگی پوشیده، دکمهها را درست بسته و چه ظاهری دارد؟ بر اساس این اصل یعنی «ظاهر آراسته موجب موفقیت میشود» نابینایان باید در زمینه لباس و پوشاک دوره ببینند و آموزش داده شوند. * آموزش نابینایان شامل چه مسائل و موضوعاتی است؟ ـ هر فرد، لباس خاصی دارد یعنی لباس با هر فرد تناسب دارد و همه لباسها برای همه افراد خوب و مناسب نیست. بر این اساس باید جستجو کرد که چه نوع سبک و ست لباسی برای فرد A مناسب است؛ یعنی باید جنس لباس، ست لباس، رنگ لباس، ترکیب لباسها از کفش تا کلاه با هم جور باشند. اما چون نابینایان نمیبینند، به آنان در مورد انتخاب رنگ، انتخاب نوع و جنس و غیره باید آموزش داد. روشها و ابزارهایی است که آنان میتوانند رنگ لباس را انتخاب کنند. همینطور دیگر ویژگیها را. از طرف دیگر برای هر شغل، لباس خاصی مناسب است و در این زمینه هم باید به نابینایان آموزش داد. * آیا کلاسهایی یا متون آموزشی در این باره هست؟ ـ نهادهایی مثل بهزیستی باید اینگونه کلاسها را برگزار کنند، نیز در نظام آموزشی در آموزش و پرورش استثنایی باید از کلاس اول به بچههای نابینا، آموزش لباس و پوشاک هم بدهند. البته تا حالا نبوده، فقط در گروهها در شبکه مجازی و در اینترنت، برخی افراد با تجربه، مطالبی گفتهاند. من هم به هر مناسبت تجارب و مطالب مهم را میگویم. * با تشکر از شما که در این مصاحبه شرکت کردید و اگر نکتهای هست در پایان بفرمایید. ـ مهم این است که در مورد لباس و پوشاک نابینایان شرایط بهتری پیدا کردهاند ولی باز کم است و باید بیشتر کار کرد. |
تاریخ ثبت در بانک | 18 فروردین 1400 |