کد pr-32654  
نام محمود  
نام خانوادگی محمدزاده  
سال تولد 1336  
مرتبط با معلولان عمومی  
نوع فعالیت علمی-فرهنگی ، اجتماعی  
زبان فارسی  
تحصیلات کارشناسی ارشد مدیریت  
مهارت خدمتگزار معلولان  
اهم فعالیت ها رئیس اداره بهزیستی استان اصفهان 1386-1393  
کشور ایران  
استان اصفهان  
متن زندگی نامه به دعوت مدیرعامل انجمن کودکان بهشت، خانم نصر در 16 اردیبهشت 1399 بازدیدی از این انجمن داشتیم. نیز در جلسه هیئت مدیره شرکت کردیم و آنجا تصمیم گرفتیم تجارب هیئت مدیره منتقل گردد و به اشتراک گذاشته شود. لذا قرار شد با همه آقایان و خانم‌ها مصاحبه داشته باشیم.
اکنون متن مصاحبه با یکی از اعضای هیئت مدیره آقای محمود محمدزاده تقدیم می‌گردد. این مصاحبه، توسط خانم مریم قاسمی اجرا و پرسشگری آن را آقای محمد نوری و توسط آقای علی نوری در تاریخ 24/3/99 نهایی شده است.

متن مصاحبه
* جنابعالی سال‌ها خدمات بسیاری برای اقشار آسیب‌پذیر داشته‌اید، مناسب است تجارب خود را در اختیار دیگران بگذارید تا همگان استفاده کنند. لذا تصمیم گرفته شد با جنابعالی مصاحبه‌ای داشته باشیم. لطف کنید خلاصه‌ای از زندگی خود و مسئولیت‌هایی که داشتید برای ما بیان کنید.
ـ من محمود محمدزاده متولد 1336هستم، مدرکم کارشناسی ارشد مدیریت است. در سال 1360 در سازمان بهزیستی مشغول خدمت شدم. در ابتدای فعالیتم به‌عنوان کاریاب معلولین شروع به کار کردم، و بعد از نُه ماه رئیس مرکز ناشنوایان شدم، و به مدت نُه سال رئیس مرکز ناشنوایان بودم. بعد رئیس اداره پذیرش و هماهنگی سازمان بهزیستی شدم، که پنج سال هم آنجا بودم، و یک سال هم رئیس مرکز توانبخشی معلولین ذهنی ایزوله شهید بهشتی اصفهان بودم. بعد از آن معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی اصفهان شدم، که حدود یازده سال در این سمت بودم. بعد باز دوباره آمدم توانبخشی و دو سال معاون توانبخشی سازمان بهزیستی استان اصفهان بودم. بعد از آن هم به مدت هفت سال مدیرکل شدم و تا سال 1393، مشغول بودم. تا اینکه در سال 1393 با سی و شش سال و نیم سابقه خدمت با احتساب سربازی به افتخار بازنشستگی نائل شده، و از بهزیستی کنار رفتم.
نذر کرده بودم که اگر بعد از بازنشستگی زنده باشم، در رابطه با مراکز و موسسات توانبخشی و خیریه سازمان بهزیستی ادای وظیفه کنم. الآن که در خدمت شما هستم در هفت موسسه خیریه‌ای که تحت نظر سازمان بهزیستی مشغول کار هستند، یا در هیئت امنایشان و یا در هیئت مدیره‌هایشان عضویت دارم و دارم به شکل افتخاری ادای وظیفه می‌کنم که یکی از آنها همان مرکز انجمن خیریه کودکان بهشت است که آقای نوری تشریف آوردند. این انجمن خیریه چهارصد عضو توان‌خواه جسمی ذهنی دارد و مشغول انجام فعالیت است و خدمات مختلفی مثل آموزش روزانه و حمایت‌های اشتغال و امثالهم انجام می‌دهد. یکی دیگر از این موسسات انجمن آسیب نخاعی استان اصفهان است که شاید تقریباً حدود ششصد نفر بیمار قطع نخاعی را دارد سرویس می‌دهد. یکی دیگر انجمن نقص ایمنی است که عضو هیئت امنایش هستم. دیگری موسسه خیریه سالمندان عزیزان است که عضو هیئت امنایش هستم. یکی دیگر موسسه خیریه سالمندان خانه مهر شهرضای اصفهان است که عضو هیئت امنایش هستم؛ و در دو تا از مجموعه‌های بچه‌های بی‌سرپرست بهاران در اصفهان و امیرالمومنین در مبارکه که مال بچه‌های بی‌سرپرست است آنجا هم عضو هیئت مدیره و هیئت امنا هستم که دارم ایفای نقش می‌کنم و سعی می‌کنم که اگر چیزی بلدم به آنها منتقل کنم در رابطه با حل مشکلاتشان.

* گویا شما در دوره بازنشستگی بیشتر از دوره‌ای که مدیر و رئیس بودید مشغول خدمت هستید. خدا به شما سلامت و توانایی بیشتر بدهد. شما از چه تاریخی ریاست بهزیستی را قبول کردید؟
ـ از سال 1386 تا سال 1393 مدیرکل بهزیستی اصفهان بودم؛ یعنی هفت سال.

* چند اقدام مهم و کاربردی که در دوره ریاستتان داشتید را می‌توانید برای ما معرفی کنید؟
ـ من برای اولین بار در کشور مرکز اورژانس اجتماعی را در اصفهان راه‌اندازی کردم. اولین مرکز بازپروری زنان را در کشور در اصفهان راه‌اندازی کردم. اولین مهد نماز جمعه را در کشور در اصفهان راه انداختم. خدمت شما عرض کنم که اقدامی که به آن خیلی افتخار می‌کنم این است که اولین خانه کودک و نوجوان کشور را به شکل هیئت امنایی و خیریه در کشور در اصفهان راه انداختم، که بعد از آن چون طرح را اینجا پایلوت کردیم کشوری شد و حدود هفتصد تا از این خانه‌ها در سطح کشور وجود دارند.
در بحث توانبخشی همیشه اعتقاد این بود که مراکز توانبخشی می‌زنیم حتماً با یارانه. من در اصفهان شروع کردم به زدن مراکز توانبخشی بدون یارانه به‌صورت خصوصی. این خیلی فشار را روی سازمان کم کرد. یعنی الآن در اصفهان تعداد زیادی مراکز شما می‌بینید که توانبخشی هستند، خاص نگهداری مخصوصاً سالمندان و معلولین که بدون یارانه‌اند، یعنی باری برای دولت ندارند.
خدمت شما عرض کنم که برای مسکن آن موقع که خانه مهر وجود نداشت، من با کمک خیرین با کمک فولاد مبارکه اصفهان با کمک موسسات و کارخانه‌ها یک سری خانه برای مددجوها می‌ساختم. برای اشتغالشان، مثلاً برای نابیناها یک سری کارگاه حمایتی زدم. اینها یک سری کارهایی بود که البته من نبودم، همکارها زحمت کشیدند و معاونین و کارشناس‌ها آمدند، همکارها همه زحمت کشیدند، من تنها نبودم. افتخار داشتم که حداقل این پرچم دست من بود، منتها دوستان زحمت می‌کشیدند و الحمدالله روزی که سازمان را ترک کردم، با یک آرامش وجدان ترک کردم که حداقل خدایا اگر که چند سال در خدمت به این جامعه بودیم حداقل زیاد شرمنده تو نباشیم.

* کارهایی که برای معلولین انجام شده معرفی بفرمایید.
ـ اولین مرکز شبانه‌روزی ویژه ناشنوایان را در استان اصفهان را من سال 1363 در بهزیستی اصفهان زدم. البته بهزیستی شبانه‌روزی ناشنوایان نداشت و اصفهان تأسیس کرد. که حتی از چند استان دیگر می‌آمدند و اینجا پذیرش می‌کردیم. لذت‌بخش بود، ناشنوایان استان می‌آمدند اصفهان، دو سال اینجا مهمان ما بودند، خواندن نوشتن یاد می‌گرفتند سپس به شهرشان می‌رفتند. این کاری بود که در ذهن من بود و احساس می‌کنم که کار ماندگاری بود. دیگر عرض کردم، توانبخشی بدون یارانه را برای معلولین گسترش دادم. این خودش خیلی حل کننده پشت نوبتی بود که می‌آمدند از بهزیستی خدمت بگیرند و بهزیستی ظرفیت نداشت.

* به نظر جنابعالی اقشار آسیب‌پذیر بخصوص معلولان چه مشکلات اساسی دارند و چطور می‌شود این مشکلات را ساماندهی کرد؟
ـ من این را به عنوان یک مددکار بهزیستی عرض می‌کنم، خدمات اجتماعی که ارائه می‌شود حل کننده مشکلات مددجوهای توان‌خواه نیست. یعنی این خدمات اجتماعی خیلی کم است و متأسفانه بهزیستی در بحث خدمات اجتماعی رشد لازم را نکرده؛ یعنی مثلاً میزان مستمری که به یک معلول قطع نخاع می‌دهند خیلی کم است و اصلاً هیچ‌کدام از مشکلات او را حل نمی‌کند. اگر که واقعاً می‌خواهیم یک مددجو را از سیستم ببرند و در خانه او را نگهدارند، باید هزینه‌های درمانش را بدهیم، هزینه توانبخشیش را بدهیم، هزینه‌های نگهداری و زندگیش را بدهیم تا خانواده راغب بشود طرف را نگهدارد. یا مثلاً یادم است یک زمانی می‌گفتند ما دو میلیون تومان وام می‌دهیم برای اشتغال معلولین. آخر با دو میلیون تومان چکار می‌شود کرد؟! ببینید، در اکثر کشورهای دنیا به معلولین یک مبلغ مشخصی را در ماه پرداخت می‌کنند؛ یعنی چون زندگی اینها از بقیه انسان‌های سالم سخت‌تر است، این پول را می‌دهیم بابت هزینه‌های بیشتر زندگی‌شان که معمولاً فرض دویست یورو هست، چهارصد یورو هست، بستگی به کشورش دارد، فرق می‌کند، این خیلی موثر است در زندگی. ما به معلولان توان‌خواه پولی که می‌دهیم بسیار اندک است، و این خیلی بد است. یعنی اگر خدمات اجتماعی را تقویت کنند، کار نگهداری معلولین در دل خانواده‌ها محقق می‌شود و این‌قدر بهزیستی اسیر مراکز توانبخشی و شبانه‌روزی و نگهداری‌ها نمی‌شود. اصلاً اگر مددجو کنار خانواده باشد، مخصوصاً جسمی حرکتی‌ها، مخصوصاً آنهایی که مثلاً بهره هوشیشان زیاد شدید نیست، اینها در کنار خانواده خوب می‌توانند رشد کنند و تربیت بشوند، تا در مراکز توانبخشی. منتها متأسفانه نظام بهزیستی جهش‌هایی که کرده متناسب با نیاز نیست. اگر دولت بخواهد کار خاصی را انجام بدهد برای مددجوهای تحت حمایت سازمان بهزیستی، این بضاعت کمی است. خیلی از کشورها مثلاً دهکده دارند، دهکده خاص که طرف را مثلاً شش ماه یک سال نگه می‌دارند. منتها روزی که از سیستم رفت بیرون طرف دست پر می‌رود بیرون. چون طرف آموزش گرفته، حمایت مالی گرفته، سرمایه اولیه گرفته، سرمایه کار گرفته، بیمه گرفته. ولی متأسفانه مددجوی ما،
من خیلی برای این کار دویدم، اما موفق نشدم، که برای مددجوها بیمه اجتماعی درست کنیم. یعنی یک مبلغی در ماه بدهیم به‌عنوان حق بیمه مددجو. الآن بهزیستی خیلی لطف کند دو سال می‌دهد، این خیلی بد است. در حالی که پیشنهاد می‌دادیم که مستمری ندهیم و می‌گوییم آقا ما حق بیمه تو را رد می‌کنیم و این طرف بعد از بیست سی سال مستمری بگیر می‌شود و با این کار هم بار بهزیستی کم می‌شود، هم اینکه طرف خودکفا می‌شود. عرض کردم، من خیلی برای این قضیه دویدم، خیلی هم تلاش کردم، اما متأسفانه نماینده‌های محترم مجلس برایشان چیزهای دیگر مهمتر بود و برای این کار اولویت نمی‌دیدند.

* دقیقاً همین مسأله که شما می‌فرمایید، خدمات اجتماعی اگر درست ارائه بشود به معلولین، هم نارضایتی‌ها کمتر می‌شود، هم آن برابرسازی که حالا افراد معلول و عادی نیاز است داشته باشند اتفاق می‌افتد و وقتی این خدمات را بگیرند خیلی از مشکلات هم از روی دوش خانواده و هم از دوش خود فرد معلول و هم جامعه برداشته می‌شود؛ اما متأسفانه همکاری‌های لازم انجام نمی‌شود و این طرح‌ها همیشه روی زمین مانده.
ـ ما قانون جامع معلولین داریم، منتها کاغذ است. هیچ وقت کاغذ مشکل جامعه را حل نمی‌کند و ضرورت دارد که اجرایی بشود. دو تا کار مهم است، یکی اینکه بگویند «آقا این کارت را بگیر، هزینه درمانت هرچقدر باشد با این کارت رایگان است و یک ریال هم نپرداز» و دوم اینکه بگویند «برایت مستمری رد می‌کنیم برای تأمین اجتماعی و بعد از سی سال تو مستمری بگیر می‌شوی»، به خدا همگی راضی می‌شوند.
یعنی برای حل ریشه‌ای مشکلات معلولان یکی از این دو طرح باید اجرا شود.

* به هر حال اجرای یکی از این راه‌کارها یعنی درمان یا پرداخت مستمری، ضروری است؟
ـ حالا مستمری می‌گوییم ممکن است که بعضی خانواده‌ها خودشان خرج کنند؛ اما بیمه را بگویند «آقا این کارت طلایی مال تو، هر جا رفتی خوابیدی، هزینه درمانت هرچقدر شد، منِ بهزیستی می‌دهم، منِ دولت می‌دهم»، حل می‌شد خدا می‌داند. خیلی موقع‌ها من پول درمان دادم، پول نقد ده میلیون تومان پنج میلیون تومان دادم، ولی خرج کارهای دیگرشان کردند. پولی دادم برای اشتغال، اما موبایل خرید. ببینید، واقعاً حل نشد. اینکه من عرض می‌کنم «درمان و تأمین اجتماعی»، حلّال مشکلات اجتماعی است، مخصوصاً ناشنواها، مخصوصاً نابیناها، مخصوصاً بیماران اعصاب و روان، بچه‌های ذهنی آموزش پذیر، جسمی حرکتی‌ها، حسی‌ها، خیلی موثر است؛ اما می‌گویند اینها مسکن موقتی است.
این را از ته دلم می‌گویم، ای کاش ای کاش ای کاش بهزیستی کشور یک هسته مشاوره برای خودش می‌گذاشت، من را نه، می‌گفت «آقا هرکس در بهزیستی مثلاً ده سال مدیریت کرده سه ماه یک بار دور هم جمع بشوند.» یا منطقه‌ای کنند، مدیرهای اجرایی، برخی مدیرهای سیاسی می‌آیند که اینها به درد نمی‌خورند. ولی آدمی مثل من که از صفر خدمتش تا پیرمردی‌اش در بهزیستی بوده، و آجر آجر بهزیستی را می‌شناسد، یک کمیته مشاوره بگذارند و واقعاً با اینها مشورت کنند. به خدا همه اینها حاضرند بیایند مجانی کار بکنند. دو ماه یک بار یک روز دور هم جمع بشوند، یک چای بهشان بدهند، ناهار هم بهشان ندهند، برمی‌گردند شهرهایشان دوباره. حیف در سیستم ما هرکس که بازنشسته شد دیگر کلاً حذفش می‌کنند. من خودم اگر الآن هفت تا موسسه خیریه در این سن نمی‌رفتم کسی من را دعوت به کار نمی‌کرد. البته افتخاری می‌روم، مجانی می‌روم، حتی به خیلی‌هایش هم ماهانه بیست سی تومان به‌عنوان مشارکت مردمی می‌دهم. اما این حیف است، حیف است، حالا من که هیچ عددی نیستم، ولی خیلی از من بهترها هستند در بهزیستی که در کار پیر شده‌اند و کار بلدند، و باتجربه‌اند اما متأسفانه هیچ شوری با آنها در کار اجتماعی و توانبخشی نمی‌شود.
* با توجه به اینکه فرمودید با انجمن‌ها و تشکل‌های معلولان همکاری دارید، به نظر شما این تشکل‌ها چه ضعف‌ها و قوت‌هایی دارند؟
ـ ضعف که همه ضعف داریم. اما قوتشان این است که حداقل یک باری از دولت، کم می‌کنند، یک باری از روی دوش دولت و نظام بلند می‌کنند. این‌قدر که در ایران خیریه هست هیچ جای دیگر خیریه نیست. اما اشکالش این است که خیریه‌های کشور به هم لینک نیستند، این ضعفشان است. اگر خیریه‌ها به هم لینک می‌شدند هم‌افزایی ایجاد می‌کردند. مثلاً فرض یک معلول صبح می‌آید این خیریه، ظهر می‌رود آن خیریه، عصر می‌رود آن خیریه دیگر. این خیلی بد است، و حق یک معلولی را که واقعاً آدم قانع و محترمی است را ضایع می‌کند. کسی که دست تکدی دارد، از همه جا می‌گیرد، و حق یک کسی که باید به او بدهند از بین می‌رود.
به نظر من کاری که می‌شود کرد در جهت جبران این ضعف، این خیریه‌ها را یک سازمان در کشور ساماندهی می‌کرد، به هم لینکشان می‌کرد، که آقا فلان مددجو از کدام خیریه خدمات می‌گیرد. الآن شما اگر خیریه‌ها را لینک کنید، ممکن است بعضی از مددجوها از چند تا استان سرویس گرفته باشند و شما خبر نداشته باشید.

* درست است، یک شبکه جامع وجود ندارد.
ـ بله، یک شبکه جامع می‌خواهد؛ و بعد هم دسته‌بندی کنند بگویند آقا مجوز خیریه می‌دهیم به کسانی که در این موضوعات شرکت کنند. آقا مثلاً فرض خیریه ماکارونی نان و پنیر و روغن بس است، الآن خیریه اشتغال برای مددجوها در کشور کم است، خیریه درمان برای مددجوها در کشور کم است. خیریه درمان داریم، اما برای مددجوها نیست، برای آدم‌های عادی است. خیریه ویژه معلولان نداریم، خیلی کم داریم. اگر تخصصیش کنیم می‌گوییم آقا مثلاً خیریه ساخت لوازم فنی ارتوپدی، آن‌وقت بهزیستی می‌گوید مجوز خیریه می‌دهم، خودم هم یارانه کمکش می‌کنم. این خیلی خوب بود، آن‌وقت خیریه من هم یک سری لوازم را خودش تهیه می‌کرد، نیز از دولت هم می‌گرفت، و مشکل مددجو حل می‌شد. یا مثلاً خیریه تهیه لوازم کمک شنوایی، سمعک، گوش مصنوعی، جعبه گوش، یعنی خود بهزیستی بیاید خیریه‌ها را مجوز بدهد و با یارانه نیازش را حل کند.
در اصفهان باور کنید ششصد تا خیریه وجود دارد، اکثراً، یعنی شاید پانصد و پنجاه تایش خیریه ماکارونی و برنج هستند.
حالا من خوشحالم که عرض بکنم که سال 1374 اولین مرکز بچه‌های یتیم را در کشور در نطنز اصفهان زدم. الآن می‌دانم که آن مرکز شده هفتصد تا در کشور. یک کاری بود که مورد نیاز بهزیستی بود. الآن در بهزیستی در کشور دیگر پرورشگاه صدنفره دیگر پیدا نمی‌کنید. الآن همه‌اش شده ده نفر پانزده نفر؛ یعنی عین خانه‌های من و شما شده، بدون تابلو بدون آرم و فلان، بچه‌ها هویت پیدا کرده‌اند.
الآن بنده خدا توان‌خواه معلول را مردم کم سراغشان می‌روند و به نظر من بهزیستی می‌تواند مجوز خیریه‌های تخصصی برای توانبخشی بدهد، خیریه ناشنوایان، خیریه نابینایان، خیریه ارتوپدی، خیریه اشتغال و کاریابی و آموزش معلولین. این کار بهزیستی ما متأسفانه انجام نمی‌شود.

* چه توصیه‌ای برای این اقشار و معلولان و خانواده‌های آنها دارید؟
ـ اولاً اینکه خدا به حق محمد و آل محمد از این بچه‌ها به کسی ندهد. اولین باری که می‌دهد خانواده پریشان می‌شود و زیر بار هزینه‌ها غصه می‌خورد، زیر بار درمانش غصه می‌خورد، زیر بار اینکه بچه‌اش را با بچه‌های دیگر مقایسه می‌کند غصه می‌خورد. این دعای اولم است. بعد توصیه این است که یک ارگانی که متولی نظام اجتماعی کشور است باید بپرد برود سراغ این خانواده و صبر نکند که اینها تازه بیایند پشت بهزیستی التماس کنند. خدمات اجتماعی همان لحظه که بچه معلول در زایشگاه به دنیا آمد باید برود سراغش و بگوید «سلام، ما از بهزیستی آمده‌ایم. حال شما چطور است؟ بچه شما سندرم داون است، بچه شما دست ندارد، پا ندارد و امثالهم. آقا این کارت شناسایی. ماهانه یک بار بیا پیش ما، بیا فلان مجتمع، ما کمکت می‌کنیم» و از این طریق به خانواده آرامش داده می‌شود.

* دقیقاً، یعنی اگر این‌طور می‌شد، حداقل کاری است که طرف از لحاظ روحی می‌داند که یک جایی هست که کمکش کند.
ـ یعنی کار خیلی می‌شود کرد، اما متأسفانه بعد از دو سال یک رئیسی تا می‌آید کار کند او را برمی‌دارند، یکی دیگر می‌آورند و او معاون‌ها را عوض می‌کند. من ده تا مدیرکل از همین استان شما اسم می‌برم تا می‌آیند به کار مسلط شوند، می‌روند. مدیرانی که در بدنه بهزیستی تربیت شده‌اند اینها موفق هستند به نظر من، اینها در سیستم کار کرده‌اند؛ اما مدیران سیاسی موفق نیستند و متأسفانه بهزیستی ما که یک سازمان تخصصی است مثل وزارتخانه‌ها شده، سیاسی شده. قبلاً هر هشت سال یک بار رئیس بهزیستی عوض می‌شد، اما جدیداً هر چهار سال عوض می‌شود.

* دقیقاً همین است، از همان بالا عوض می‌شود تا این سازمان‌های جزئی‌تر استانی.
ـ آفرین. بهره‌مندی از تخصص مهارت و تجربه مدیران بهزیستی در بهزیستی انجام نمی‌شود. اگر هم می‌شود خیلی کم است. من باز هم توصیه می‌کنم ای کاش مسئولین بهزیستی کشور یک شورای مشورتی از مدیران بدنه سازمان تشکیل می‌دادند، از کسانی که در بهزیستی پیر شده‌اند و کار بلد و با تجربه هستند، حداقل روی کاغذ می‌آوردند، دو سال دیگر پنج سال دیگر اجرا می‌شد؛ یعنی وقتی به شما می‌گویم اگر یک معلول به دنیا آمد، نزدیک‌ترین شعبه شهرستان برود در خانه‌شان گل ببرد احوالش را بپرسد، این یک طرح است، خیلی هم قشنگ است.

* صحبتی باقی مانده که شما بخواهید مطرح کنید؟
ـ من احساسم این است که هرکسی که در مسند خدمت بهزیستی نشست، باید این را بداند؛ هر کاری که برای مددجو کرد خدا می‌بیند و خدا جاهایی دستش را می‌گیرد که هیچ کس باورش نشود. شما جای دختر من هستی، خدمت شما عرض بکنم که من در جاهایی خدا را دیدم که هیچ کس کنارم نبود. خدا را باور کردم، دیدم که فلان دعایی که خودم آن سال در بیابان در جاده در مرکز، رفته بودم برای بازدید منزل فلانی، انگار اجابت شده است چون از ته دلش دعا می‌کرد. اگر برای مددجو کاری می‌تواند بکند، از این دستگاه‌های نظارتی نترسد، چون برای مددجو می‌کند. اگر برای خودش می‌کند بترسد، اما برای مددجو اگر کرد نترسد، چون خدا کمکش می‌کند.

* با تشکر از شما که در این مصاحبه شرکت کردید.
 
تاریخ ثبت در بانک 1 تیر 1399